سعید نیاکوثری فعال فرهنگی در یادداشتی در خصوص ناصر بیگی کارآفرین نمونه و تولیدکننده مطرح مواد پروتینی و رییس فعلی اتاق بازرگانی اراک، گفت: ناصر بیگی در دهه ۶۰ با من همکلاس بود، حیفم آمد امروز موفقیت‌ها، کارهای خیر، اشتغالزایی‌ها و کارآفرینی‌هایش را برای نسل جوان ننویسم ‌باشد تا انشاالله سایر فارغ‌التحصیلان دامپزشکی و علوم دامی زندگی پر بار او را مروری کنند: دامپزشکی از جنس الماس غنی شده با کربن بالا!!!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی عصرکار، سعید نیاکوثری فعال فرهنگی در یادداشتی در خصوص ناصر بیگی کارآفرین نمونه و تولیدکننده مطرح مواد پروتینی و رییس فعلی اتاق بازرگانی اراک، گفت: ناصر بیگی در دهه ۶۰ با من همکلاس بود، حیفم آمد امروز موفقیت‌ها، کارهای خیر، اشتغالزایی‌ها و کارآفرینی‌هایش را برای نسل جوان ننویسم ‌باشد تا انشاالله سایر فارغ‌التحصیلان دامپزشکی و علوم دامی زندگی پر بار او را مروری کنند: دامپزشکی از جنس الماس غنی شده با کربن بالا!!!

در متن این یادداشت آمده است:

گویی همین دیروز بود، شور و شوق جوانی و آینده‌ای که می‌انگاشتیم در دستان خودمان است و هر کدام بر حریر خیال فردایی روشن فارغ از غم ایستاده بر قله‌های سرفرازی و این طرحی بود از زندگانی بر بوم آرزوهای جوانی، سال‌های دهه ۶۰ برای ما تنها طنین جنگ نبود، سروهای قامت دوست بود که بر خاک سرخ وطن جاودانه می‌شد و در آن هیاهوی جنگ و دانشگاه تمام وجودمان پر می‌شد از التهاب رخدادهای سیاسی، صحن دانشگاه با تمام یادمان‌هایش اما خاطره مشترکی در یادهایمان نهاد.
نه تنها من بلکه تمامی چند صد نفر دانشجوی دانشکده دامپزشکی کشاورزی و همکلاسی‌های گروه پزشکی و دندانپزشکی که واحدهای درسی مشترکی داشتیم، چشمانمان کنجکاوانه شاهد حضور جوان پر شر و شوری با اورکت سبز بود که جهان خرد را با صلابت قدم می‌پیمود.

امید گویی به ذوق او بود و فردا در پی اهدافی که می‌جست. جوانی که در تمام کلاس‌ها بطور مرتب حاضر و بعد ناگهان غیب شد و ترکه بیداد ملایمی گاه و بی‌گاه لای چرخ استعداد و همتش. اما عزم و اراده او محکم‌تر از آن که پیر افسونگر چرخ بر او کامیاب شود و دست یغماگر ناملایمات هر چند ملایم بر او کارگر شود، اگرچه سنگ سعایت دگم اندیشان راه او را تا مقصد دورتر و زمان وصول هدف را دیرتر می‌کرد اما در اندیشه او مسیر هدف خود جلوه‌هایی داشت و چنین نامرادی‌هایی را وقعی نمی‌گذاشت.

مدرک تحصیلی‌اش را دیر هنگام تر از دوستان دانشگاهی دریافت کرد اما قطار اراده او بسیار زود هنگام‌تر از دیگران بر ریل هدف و چند ایستگاهی نیز پیشتر از دیگران پشت سر نهاده بود چرا که پیشینه خانوادگی او را کارکشته و مرد میدان بار آورده بود…او بسیار گزینشی‌تر از گزینش‌ها و فراتر از ارزشیابی‌ها حضور خود را در جامعه پررنگ نمود.

روزهای سخت سربازی را سپری کرد و سرانجام پس از تحمل تعب بسیار روزگار پای به آوردگاه تولید گذارد و ریسک بالای تولید و رقابت با باندهای قدرت را به اتکا خلاقیت و توانمندی‌هایش به جان خرید هر چند که با وجود گذشت زمان جراره رقبا هنوز در پی نیش زدن او بود و کج اندیشی‌ها به دنبال تحدید موقعیت او و تهدید اراده‌اش.

اینگونه بود که تولید شد تمام دغدغه زندگی‌اش و تمام دل مشغولی‌هایش مدیریت کاری آکنده از ریسک که البته کار هر کسی نبود(تنها آنانی که با موجود زنده معاش می‌کنند می‌دانند که تولید چه آب و آتش یست در این دیار) مردی کهن می‌خواست و جراتی وافر، گویی صانع هستی برخی را برای راپورت‌دهی و پرونده‌سازی ساخته و برخی را همچون من از غم روزگار به سنتور پناه آورده اما دکتر ناصر بیگی ساخته شده بود برای ساختن و تولید و آباد کردن، کارآفرینی که هشتصد جویای کار را بر خوان کرم و همت خویش نشاند و راسخ ایستاد و اگر لازم شد دست‌هایش را مشت کرد و بر ناملایمات رقبای دانشگاهی حالا دیگر بر مسندهایی هم تکیه زده و پاداش پرونده سازی‌هایشان شده بود مسندی تا در فراخنایی آسوده خاطر شلاق بیداد برکشند و دایره اختیار به نائره حقد و حسد تا هر خرمنی به رنج پدید آمد به شعله‌های حقد و حسد خاکستر کنند.
اما دکتر بیگی در میدان زندگی تنها نبود، همسری او را یار که پای سختی‌هایش ایستاد. معلمی که با یک چادر ساده اما هزاران ‌‌‌آرمان‌خواهی به آموزش دختران ابتدایی مدرسه‌های کوار می‌رفت معلمی برای او نه تنها یک شغل که یک بینش بود، یک مرام که او را جرات می‌داد تا به‌رغم جوان سالی در گرگ و میش هوا برای رسیدن به سرویس مدرسه و حضور در کلاس درس ده‌ها کیلومتر دورتر از شیراز، ترس خود از دندان‌های تیز سگ‌های ولگردی که کابوس تمام دانشجویان خوابگاه ارم بود، پنهان دارد و در دل طوفان زند و گویی بیستون فرهاد همسر بود و تیشه اراده او و امروز امضا دوم چک‌های حقوقی هشتصد پرسنل شاغل در مجموعه تولیدی ایشان.
امروز تمام آن سال‌های محنت و رنج و تمام آن روزگار نبرد و مقاومت برای دکتر بیگی خاطره‌ای است که با افتخار از آن یاد می‌کند و بر خویش می بالد و البته اوج حقارت رقبایی که از تیغ انتقام دهر غافل!
ثمره رنج‌ها و زحمت‌های دکتر بیگی امروز علاوه بر خانواده‌ای شریف و صمیمی، مکنتی است که خدا برکاتش را روز افزون کند. امروز او اگر اراده کند می‌تواند بهترین فرصت را برای اقامت در کشورهای جهان اول آنهم بی آنکه دغدغه معاشی داشته باشد فراهم كند.
اما او به رسم دیرینه خود بر همان سیاق جوانی، تساهل را سه طلاقه کرده و شور و شوقش کار است و کار و تولید.
برای او زندگی معنایی ژرف‌تر از خور و خواب و معاش و آسایش دارد.
شاید او به این می‌اندیشد که اگر بتواند کارش را توسعه دهد شاید کمری برای زباله‌گردی کمتر دوتا شود. شاید چشم دخترکی در حسرت یک شب آرام اشک آلود نشود، شاید کودک کاری بتواند به جای سرگردانی پر ملال در چهار راه‌ها، فیض کلاس درس را دریابد، شاید زن جوانی نخواهد بساط دست فروشی تا دیرهنگام شب علم کند و هزاران آرمان ستودنی دیگر.
برای او و تمام دوستانی که در آن سال‌ها برای رسیدن به هدف‌ها به تمام معنا جنگیدند آرزوی بهروزی دارم.
انسان‌ها در هر شرایطی گاه به یک انباشتگی می‌رسند و امروز ناصربیگی اين رييس اتاق بازرگانی اراک به آنچه آرمان‌های جوانیش بوده و همان اسباب بازی‌های مسکن و ماشین و شغل و رسیده اما چه آرمان‌هایی او را وامی‌دارد همچنان در دهه ۶۰ زندگی پرتلاس همچون همان دوران دانشجویی از سپیده‌دم تا پاسی از نیمه شب بي‌وقفه تلاش و فرصت بسیاری از آرام نشینی‌ها را از خود دریغ دارد؟

/پایان متن/