فرزاد وثوقی نوشت: به نظر می‌رسد تاکنون تمامی گام‌های برداشته شده در راستای بهبود وضعیت اقتصادی متاثر از شرایط سیاسی گذشته و حال، اشتباه محض بوده و دلیل آن تنها یک نکته است، بی‌اعتنایی به جامعه نخبه! چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی؛ چراکه ما برای این بهبود به دو سیستم کف بازار و بازاریان با "چرتکه‌هایشان" و نیروهای دانشگاهی نخبه برای حل معادلات جهانی در دامنه بازاریابی پیش از تولید، توان تولید، رقابت‌پذیری در عرضه و نیز تعادل‌بخشی قیمت نیاز داریم.

این فعال رسانه در این یادداشت که با عنوان چالش‌های اقتصاد سیاسی نوشته است، معتقد است: به نظر این قلم تمامی الزامات بایسته، بطور وضوح درسنوات گذشته معرفی وتا حد امکان مورد نقد وبررسی والبته تنش های بدون عرضه راهکار، قرار گرفته وحالا ناباورانه درحال رسیدن به نقطه پایانی هستیم که درآن نقطه ،الزاما باید ازراهکاری استفاده شود بنام جبر.

اینک فضای اقتصادی سهوا ویا عمدابه نقطه سرکوب معیشت ورفاه اجتماعی رسیده است جای پرسش دارد اما وقتی به معادلات دیروز وامروزنگاهی می اندازیم متوجه می شویم ازیک کشورغنی، صنعتی،حاضر در بازارهای جهانی وصاحب برند به روزگار فلاکت وانزوای جهانی رسیده ایم. این معادله حالا مساوی شده با اینکه فقربا جبربرزندگی مردم حاکم شده ومردم اعتماد ودلبستگی خودرا به کارگزاران نظام ازدست داده اند. درواقع این بی اعتمادی نیزبه نوعی جبری است چرا که ایران ظرفیت تغییرات نظام سیاسی را ندارد والبته مردم اعتمادی به تیم های نوظهور ندارند، چرا که دردوران شعارهای رنگی متولد وزیست کرده اند واین رنگ ها چندان جاذبه ای برایشان ایجاد نکرده و نمی کند.

این روزها اگردر مورد خاورمیانه جدید وتغییرات وتحولات درمرزهای جغرافیایی سخن به میان می آید، مبتنی برنظام اقتصاد حاکم و سیاست های رایج وپشتیبان این نظام اقتصادی است.اگر جستی به گذشته بزنیم وقتی عراق اشغال شد موضوع مهمی بنام نفت در برابر غذا مطرح شدواین پیش درآمدی بود برای طرح موضوعی تغییروتحول درمزهای جغرافیایی واگرامروزسیاست های آمریکایی پشتیبان کشوری مانند اوکراین نیست می تواند دلیلی براین موضوع باشد که بخشی از جهان باید تولید کننده و بخشی مصرف کننده باشد.ما در تاریخی بسرمی بریم که درآن رقابت تسلیحاتی حرف اول وآخررا می زندوشاید یکی از گره های اقتصادی امروز ما نیز مشارکت در همین رقابت است.

قلدری درسیاست یا همان زبان زور ویا القای جبر، از روزگاری قوت گرفت که صاحبان تولید وتجارت مصلحت دیدند که باید بازار سیاست را با خود همسوکنند وگرنه امنیت اقتصادیشان را خواهند باخت، ازاین روست که در برخی کشورهای جهان این توانمندان اقتصادی هستند که سیاستمداران را برای حفظ منافع خود تولید وتکثیرمی کنند. اگر به رویدادهای خبری کشور، منطقه و جهان توجهی گذرا داشته باشیم درخواهیم یافت که پاشنه آشیل تمامی این تحرکات ، اقتصاد است.

کسانیکه درانتخابات های سیاسی برای برد وباخت نامزدمی شوندبه نوعی مهره هایی هستند که برای گفتن شعاروتخطی از آن دردوران پیش وپسا انتخابات ، توجیه شده اند.

حالا اما سیاستی بنام تحریم های اقتصادی درمورد کشورمان وضع شده است که البته مدت انتظاربرای رفع این حصر ازحد انتظار فراتررفته وانگار قرار نیست این بازی سیاسی خاتمه وگره اقتصادی باز شود.دولت پیروهمان شعار نفت دربرابرغذا ،نسبت به قاچاق صوری نفت خام اقدام ومردم را از منافع شرکت ملی نفت ایران محروم ساخته است.هر چند نام این محرومیت را به همان دلایل تحریمی ،تهاترگذاشته اند.

فشارمالیاتی درحال رسیدن به حداکثرممکن است وافراد با درآمدهای خردبرای پرداخت آن نشانه گذاری شده اند. کارمندان دولت وحقوق بگیران بخش های غیردولتی وکارگران در نشانه گذاری مستقیم این اتفاق قرار دارند.

همه میدانند ایران کشوری غنی ودارای منابع ملی برای تعادل بخشی منافع ملی است اما تنها دو حزب ،بطورظاهری روند سیاسی اقتصادی را بدست دارند. دوحزب که بصورت گردشی درصف اصطلاحی بنام خدمت هستند.

نتایج خدمت به مردم از سوی دولت ها ، وضعیت امروز کشوراست که منابع موجودرا درقالبی بنام ناترازی فرو برده است.

/پایان متن/